متن پیامگیر شعرای ایرانی(طنز)
رفته ام بيرون من از كاشانه ي خود غم مخور!
تا مگر بينم رخ جانانه ي خود غم مخور!
بشنوي پاسخ ز حافظ گر كه بگذاري پيام
زآن زمان كو باز گردم خانه ي خود غم مخور!
از آواي دل انگيز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پيغام تو خواهم گفت پاسخ
فلك را گر فرصتي دادي به دستم
نميباشم امروز اندر سراي
كه رسم ادب را بيارم به جاي
به پيغامت اي دوست گويم جواب
چو فردا بر آيد بلند آفتاب
اين چرخ فلك عمر مرا داد به باد
ممنون توام كه كرده اي از من ياد
رفتم سر كوچه منزل كوزه فروش
آيم چو به خانه پاسخت خواهم داد!
از شرم به رنگ باده باشد رويم
در خانه نباشم كه سلامي گويم
بگذاري اگر پيغام پاسخ دهمت
زان پيش كه همچو برف گردد رويم!
بهر سماع از خانه ام رفتم برون..
رقصان شوم!
شوري برانگيزم به پا.. خندان شوم
شادان شوم!
برگو به من پيغام خود ... هم نمره و هم
نام خود
فردا تو را پاسخ دهم ... جان تو را
قربان شوم!
تليفون كرده اي جانم فدايت!
الهي مو به قوربون صدايت!
چو از صحرا بيايم نازنينم
فرستم پاسخي از دل برايت!
چون صداهايي كه ميآيد
شباهنگام از جنگل
از شغالي دور
گر شنيدي بوق
بر زبان آر آن سخنهايي كه خواهي
بشنوم
در فضايي عاري از تزوير
ندايت چون انعكاس صبح آزا كوه
پاسخي گيرد ز من از درههاي يوش
بر آبگينهاي از جيوهي سكوت
سنگوارهاي از دستان آدمي
تا آتشي و چرخي كه آفريد
تا كليد واژهاي از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
كه با همان
جوابي گويمت
آنگاه كه توانستن سرودي است
اي صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پيامت چاره
ساز انسان
گر مرا فرصت گفتي و شنودي باشد
به حقيقت با تو همراز شوم بي
نياز كتمان
نيستم.. نيستم..
اما مي آيم.. مي آيم ..مي آيم
با بوته ها كه چيده ام از بيشه هاي
آن سوي ديوار
مي آيم.. مي آيم ..مي آيم
و آستانه پر از عشق مي شود
و من در آستانه به آنها كه پيغام
گذاشته اند
سلامي دوباره خواهم
داد
+ نوشته شده در چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷ ساعت 23:33 توسط سیدعلی جلالی فر
|